داستان های زیادی در این مورد شنیده ایم. در همه ی این داستان ها شاهد بوده ایم که مردم به دنبال دستیابی به راه هایی هستند که به بهترین شکل ممکن به زندگی خود ادامه دهند.
اما چطور می شود ادامه داد؟ چرا باید ادامه دهیم؟ آن هم درست وقتی که دنیای پیش رویمان با همه چیز سر ناسازگاری دارد؟
معمولا در مواجهه با یک چالش، تسلیم میشویم . اما این را به خاطر داشته باش: از دردت استفاده کن. دردت را بازیابی کن. به خاطر آن درد چیزی دریافت کن. درد وجود دارد. اجازه بده که تو را ارتقا دهد. اجازه بده که دردت تو را به سمت بزرگی هدایت کند .درد دو سو دارد که فکر نمیکنم خیلی از آدم ها این را بدانند.
یک سوی درد ، ناراحتی و عذاب است.
اما سوی دیگر درد، تلاش است. اسمش شکوه است. اسمش پیدا کردن راهی برای عبور از درد برای رسیدن به بزرگی است که در ورای آن درد وجود دارد، و اگر نتوانی از آن بهره مند شوی، حس خیلی بدی به تو دست خواهد داد.
چرا امروزه بچه ها با تمام کردن چیزی مشکل دارند؟ چون به محض اینکه مقدار کوچیکی احساس ناراحتی کنند، یا حس کنند که اوضاع بر وفق مراد نیست میگذارند و میروند و میگویند دیگر نمیتوانم.
گاهی اوقات فکر میکنیم درد چیزیست که ما را کنترل میکند. اما در واقع این ضمیر ناخودآگاه ماست. هرکس گرفتارش شد باعث میشود که بیشتر زندگی خود را از دست بدهد. چون درد گول زننده است. چون اگر درد را کنترل نکنیم آن تو را کنترل خواهد کرد. به این فکر کنید که وقتی حسش کردید چکار میکنید؟
این دو جنبه از درد است. در آن لحظه حس قربانی داریم. بعدش فکر میکنیم که خدایا چرا من ؟هیچ کس به تو کمک نمی کند که بلند شوی. چه چیزی از زمین بلندت میکند وقتی که زمین خوردی؟
وقتی یک وضعیت خوب پیش می آید یا یک وضعیت بد، چه چیز ذهنی در شما عوض میشود؟ چه چیزی باعث میشود احساس خوبی داشته باشید یا احساس بد؟ قدرت ناخودآگاه ذهن.
پس بزگترین دردت را به بزرگترین دستاوردت تبدیل کن. میپرسی چطور؟
نگرش خود را تغییر دهید:
اولین توصیه برای مقابله با سختی های زندگی تغییر نگرش است. در این صورت نیمی از راه را رفتهاید. ذهنیت ما نسبت به تمامی موضوعات و پدیدهها عامل تعیین کنندهای در پذیرش یا رد آنها محسوب میشود. ذهن میتواند از یک موضوع کوچک مشکلات بزرگی را بسازد که قابل حل شدن نباشند. در واقع این ذهن ماست که از کاه کوه میسازد.برای هیچکس زندگی آنطور که میخواهد پیش نمیرود. همه به نوعی با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. اما آدمهایی که توانایی بیشتری برای مقابله با سختی زندگی دارند، ذهن بزرگتر و باظرفیتتری دارند. آنها قدرت پذیرش هر مشکلی را دارند و از آن کوه نمیسازند.
بزرگترین مانع موفقیت ذهن است:
درد و رنج زندگی فقط با ذهن ما احساس میشود. این گوشت، پوست یا استخوان نیست که طعم رنج و درد را میچشد. بلکه این ذهنیت ماست که همه چیز را برایمان تعریف میکند. پس نباید به آن اجازه دهیم از مشکلات کوچک و پیش پا افتاده، درد و رنج بیپایان برایمان بسازد. ذهن بزرگترین دشمن ماست که باعث میشود ما را به فردی ناتوان تبدیل کند.
به گفتهی بزرگی تا زمانی که دشمن درون ما را از نیندازد، دشمن بیرون نمیتواند هیچ کاری کند. پس برای تبدیل درد و رنج به قدرت و موفقیت، ابتدا باید از تفکرات و ذهنیت خود شروع کنیم. زندگی وقتی سخت میشود، باید تلاش بیشتری کنیم تا بر سختی های آن غلبه کنیم. اما برای غلبه باید ذهن با ما همراهی کند. جسم مثل یک برده است که اسیر ذهن میشود. در واقع ذهن و فکر را باید پادشاه بدانیم که جسم را به بردگی میکشد.
تا زمانی که فکر و ذهن ما آزاد باشد، جسم حتی با وجود بردگی به نتایج مثبت میرسد. اما وقتی ذهن و فکر ما دربند افکار منفی و مزاحم باشد، جسم هم به نوعی درگیر این موضوع میشود. استرس، اضطراب و تشنجش نتیجهی همین افکار منفی است که جسم را گرفتار میکند و به دنبال آن انواع بیماریها به سراغمان میآید. پس برای رهایی ذهن باید افکار منفی را به افکار مثبت تبدیل کنیم.
سختی ها باعث کسب تجربه خواهند شد:
برای تبدیل افکار منفی به مثبت لازم است که ابتدا روی دیگر سختی زندگی را هم ببینیم. درست است که مشکلات گاهی ما را از پا میاندازد. اما در مقابل ما تجارب زیادی هم بدست میآوریم. این تجارب باعث رشد شخصیت میشود و قاعدتاً چشم و گوش ما را در برابر سختیهای آینده باز میکند.