همانطور که در قسمت اول گفتیم رفتارهای خودتخریب گر باعث از بین رفتن حس ارزشمندی در افراد میشوند و می توانند احتمال عود مصرف را بیشتر کرده و افراد مصرف کننده را در باتلاق عمیق تری گیر بیندازند.
در این مقاله با هم به نقش خودتخریبی در اعتیاد میپردازیم.
خودکشی ، جراحت به خود و صدمه به خود اعم از خودزنی با چاقو و غیره را در زمره ی خودتخریب گری مستقیم میدانیم و الگوهای پایدار و نامنعطف رفتاری مانند سیگار کشیدن با وجود مضرات آن ، جزء خود تخریب گری غیر مستقیم یا مزمن طبقه بندی میشوند .
در حیطه ی گرایش های خودتخریب گر ، اگرچه تمایز روشنی میان گرایش های خودتخریب گر مستقیم و غیر مستقیم وجو دارد( برای مثال از دود کردن سیگار پس از شام تا تصمیم گیری برای پایان دادن به زندگی) ولی تمامی این گرایش ها عناصر مشترکی دارند ؛ این گرایش ها تلاش هایی هستند برای تعدیل تجارب عاطفی ، شناختی یا اجتماعی و با اشکال مختلف اختلال های روانی در ارتباطند . عادت های خودتخریبی ممکن است نه تنها باعث بروز بیماری شود ، بلکه می تواند زندگی خوب جسمانی و روانی فرد را تحت تاثیر قرار دهد . کنترل این رفتار های خودتخریبی به طور خاص مشکل است. این گونه رفتارها در سالهای اولیه ی نوجوانی افزایش یافته ، در اوخر نوجوانی در سطح بالایی باقی مانده و در اوایل بزرگسالی کاهش می یابند . عوامل زیادی می تواند یک فرد را مستعد اینگونه رفتار های خودتخریب گر کند که مهم ترین آنها اعتیاد به مواد مخدر است .
سه الگوی متمایز براساس میزان ارادی بودن خود تخریب گری ، با دو دیدگاه پیش بینی کردن آسیب به خود و آرزو کردن آسیب به خود، قابل توجه می باشد.
مصرف مواد مخدر در الگوی موازنه جای می گیرد. این الگو مستلزم انتخاب رفتارهایی است که بهای مزایای مشخص آن آسیب به خود است . ازاین رو ، این بها( صدمه به خود) قابل پیش بینی است اما آرزویی برای آن وجود ندارد و آسیب یا خطر متوجه خود، به عنوان همراه الزامی دستیابی به دیگر اهداف پذیرفته شده است . این الگو برای زمانی است که فرد با موقعیتی مواجه می شود که میان دو هدف مطلوب ، ناهمسازی وجود دارد ، به گونه ای که دنبال کردن یکی از آنها شانس فرد برای دست یابی به دیگری را کاهش می دهد . این الگو به سختی جزء خودتخریب گری در نظر گرفته می شود . مواردی به عنوان انتخاب های خودتخریب گر در نظر گرفته می شوند که حداقل مطابق با برخی دیدگاه های منطقی ، بهای پرداختی بر مزایای به دست آمده غلبه داشته باشد ، به گونه ای که سرانجام فرد به این نتیجه برسد که انتخاب معقولی نداشته است . میتوان چنین انتخاب های را ضعف در قضاوت در نظر گرفت .
این امر به این صورت تبیین می شود که بیشتر مصرف کنندگان مواد مخدر و الکل از آثار سوء این مواد بر سلامتیشان آگاهند . بااین حال به مصرف ادامه می دهند . بنابراین مصرف سیگار ، مواد مخدر و الکل به وضوح نوعی خودتخریب گری است و همانطور که گفته شد مزایای کوتاه مدت استفاده از سیگار ، الکل و مواد در مقابل خطرات بلند مدت آن (مانند مرگ و بیماری) مصرف این مواد را در الگوی موازنه جای می دهد. در واقع فوریت، چشم گیری زیادی به وجود می آورد و بنابراین مزایای کوتاه مدت ، کاملا برای افراد آشکارند. ولی اهداف بلند مدت ، غیر متحمل و دور به نظر می رسند . به ویژه افراد تمایل دارند احتمال وقایع منفی آتی را کمتر برآورد کنند . این نوع تخمین نادرست واقعیت ، انتخاب هایی را که سرانجام خودتخریب گر به نظر می رسند(اعم از مصرف مواد)، افزایش می دهند .
پژوهشات نشان می دهد که افرادی که دچار سوء مصرف مواد هستند و به نوعی رفتار های جراحت به خود را نیز دارند، میزان انگیختگی فیزیولوژیک بالاتر در پاسخ به وقایع تنش زا و توانایی کمتر برای تحمل پریشانی و کوشش بیشتر برای فرونشانی افکار و احساسات انزجاری را گزارش می کنند . آنها همچنین آسیب پذیری های میان فردی مانند مهارت های ضعیف کلامی ، ارتباطی و حل مسئله ی اجتماعی ، را نشان می دهند.